داشتم کتاب جمهوری افلاطون رو میخوندم به این عبارت برخوردم که درباره دلالان و دکاندارانه. جالب بود.
داشتم کتاب جمهوری افلاطون رو میخوندم به این عبارت برخوردم که درباره دلالان و دکاندارانه. جالب بود.
واقعاً ترکیه در این چند وقت اخیر بیعقلی کرد. اول که هواپیمای روسیه رو سرنگون کرد که به نظر من واقعا خنجر از پشت بود- پوتین خود در دیدار با رهبری اذعان کرده بود روسیه هیچگاه به شرکای خود از پشت خنجر نمیزند و اینبار خودش از پشت خنجر خورد که به یاد داشته باشد خنجر از پشت زدن چه دردی دارد- دوم اینکه بدون اجازه عراق نیروی نظامی خود را وارد این کشور کرد. در این رابطه ذکر چند نکته خالی از فایده نیست:
1- در سیاست خارجی یکی از اصول مهم وارد تنش نشدن با همسایگان است. چون اگر تنشهای خود را با همسایگان کم نکنیم نه تنها مشکلات کشور تمامی ندارد بلکه از طرف نزدیک ترین کشورهای همسایه نیز در امان نیستیم. بنابراین عاقلانهترین کار در سیاست خارجی دوست و رفیق بودن با همسایه ها است. اما ترکیه در این ماجراها نشان داد که زیاد پایبند این اصل در سیاست خارجی نیست و دلش نمیخواهد با همسایگانش ارتباط خوب و صحیحی داشته باشد.
2- ترکیه به نظر من فکر میکند که وقتی عضو ناتو باشد دیگر از همه لحاظ به خصوص نظامی در امان است. این فکر واقعاً احمقانه است زیرا یک کشور هرچه قدر هم از طرف دیگر کشورها حمایت شود تا وقتی خود نتواند از کشورش دفاع کند بی عقلی است که دل به حمایت بقیه ببندد. زیرا هر کشوری دنبال منافع خودش است.
3- یکی دیگر از اصول سیاست خارجی رویه یکسان داشتن در برخورد با مسائل است. مثلاً ایران را در نظر بگیرید. ایران در این سی سال و در همه دولتها گفته است اسرائیل باید نابود شود یا اینکه تا وقتی آمریکا دست از سیاستهای خود برندارد ایران هیچ ارتباطی با آن نخواهد داشت یا اینکه در همه حال از حزبالله و یا بقیه گروهها و مردمی که در راه استقلال و در مبارزه با استکبار بودهاند دفاع کرده است یا اینکه همش گفته است مردم هر کشوری تنها باید آینده خود را انتخاب کنند و بقیه حق دخالت در امور کشورهای دیگر را ندارند. حال، ترکیه را ببینید: در زمانی با اسرائیل دشمنی میکند، در جایی همنوا با اسرائیل با دولت قانونی سوریه میجنگد و از تروریستها دفاع میکند. در زمانی به ایران میآید و اعلام آمادگی برای ارتباط هرچه بیشتر اقتصادی و سیاسی میکند در مقابل؛ در زمانی دیگر ایران را تهدید میکند. اینها یعنی آشفتگی در سیاست خارجی و این راه جز بی اعتمادی هرچه بیشتر کشورها به ترکیه نتیجهای دربر نخواهد داشت.
به نظرم ترکیه باید صبورتر و عاقلانهتر رفتار کند تا بتواند اعتماد دیگر افراد و کشورها را جلب نماید ولی فکر نکنم بتواند.
دو نمونه زیر رو مقایسه کنید:
1- دوندهای قرار است 1000 کیلومتر مسیر تا شهری را بپیماید که راه آن مشخص نیست و هیچ وسیلهی دیگری نیز ندارد تا از آن برای مسیریابی استفاده نماید.
2- دوندهای قرار است 1000 کیلومتر مسیر تا شهری را بپیماید که راه و جاده آن مشخص است.
مثال ما در این دنیا مثال دوندهای است که میخواهد مسیری را تا دنیای دیگر -که قطعاً هست- بپیماید. خب اگر مسیر رو بلد باشیم میتونیم به راحتی طی طریق کنیم ولی اگر مسیر رو بلد نباشیم شاید هرگز به انتهای مسیر نرسیم.
نتیجهی شخص بنده از این مقایسه:
هر چه توان داری و نیرو داری و سرمایه داری صرف شناختن مسیر کن که اینگونه لااقل مسیر را شناختهای و احتمال دارد که وسیلهی نقلیهای پیدا کنی و به مقصد برسی؛ ولی اگر همین طور راه بری و ندونی که کجا میری مطمئن باش به هیچ جا نمیرسی.
پی نوشت: برای هر فردی یک زمانی میآید که احساس میکنه باید وقت بذاره تا راهش رو پیدا کنه. برای یکی در عنفوان جوانی رخ میده، برای دیگری در سن چهل سالگی، برای یکی تو سن دوازده سالگی و برای یکی دیگه بعد از مرگ!. من به این حالت بالغ شدن ذهنی میگم. خوشبختانه این حالت برای من در این سن پیدا شده. خداروشکر.
حدود دو روز قبل برای تشییع جنازه یکی از اقوام به بهشت زهرا(س) رفته بودیم. خیلی وقت بود که اونجا گذرم نیفتاده بود. برای من که واقعاً تاثیرگذار بود و یکی از نقاط عطف زندگیم. در همین چند روز زیاد به فکر اون دنیا هستم و فکرم درگیر اونجاست. واقعا دارم فکر می کنم چی جوری اونجا میخوام دووم بیارم. اصلاً فکر دنیای دیگر آدم رو داغون میکنه. به یک معنا آدم دیوونه میشه از اینکه باید تمام کارایی که انجام داده رو جواب بده که چرا اینو انجام داده.
به هر حال گوش دادن به خواندن تلقین برای یک میت که من و شما هم روزی جزو آنها خواهیم بود خالی از فایده نیست.
دوبار این فیلم رو دیدم. فیلم American Sniper که آقا هم در موردش صحبت کرده بود. از لحاظ فیلمنامه و بازیگران و صحنهپردازی از نظر من-که از فیلم و فیلمسازی سررشته چندانی ندارم- خوب بود و واقعاً تاثیرگذار. فیلم ساخته سال 2014 آمریکا و کارگردان آن کلینت ایستوود بازیگر مشهور آمریکایی است.
اجمالاً فیلم سرگذشت یک سرباز تک تیرانداز آمریکایی است که به علت عرق وطن و دفاع از سرزمینش که مورد حمله تروریستی 11 سپتامبر قرار گرفته به هزاران کیلومتر آن طرفتر!!!! یعنی عراق رفته و با القاعده میجنگد. البته یک زیرداستانی هم دارد که رابطهی عاشقانه او را با همسرش نشان میدهد.
چند نکته در مورد این فیلم بد نیس بگم:
1- دلیل و محرک رفتن این فرد به نیروی دریایی امریکا و سپس تک تیرانداز شدنش شباهت زیادی به علقه و احساسات ما در مورد وطنمان دارد و باید گفت که اساساً یکی است. او به خاطر دفاع از سرزمینش و مردمش حاضر است سختیهای زیادی را تحمل کرده و برادرش را هم از دست بدهد تا امنیت کشورش به خطر نیفتد. این را کارگردان به زیبایی تمام در فیلم نشان داده به طوریکه بنده واقعاً احساس همذات پنداری کردم با اون.
2- راستش الان که دارم اینو مینویسم نکتهی دیگری به ذهنم نمیرسه که بتونم بنویسم یعنی بیشتر در مورد این فیلم احساس درونی دارم و نمیتونم این احساس رو بنویسم. بنابراین این نقد رو حتماً بخونید. به نظرم نقد منصفانهای است.
3- کمی از اینها الگوی مثبت بگیریم برای عرق داشتن برای مملکتمون.
بعد از چند وقت دوباره فرصتی شد تا مطلبی برای وبلاگ بنویسم و این مطلب سرفصل تازهای به موضوعات این وبلاگ اضافه نمود: بررسی فیلم.
مهندسین غالب اوقات با کار و نقشه و این چیزا شناخته میشن ولی بد نیست دستی هم به اقیانوس فیلمها زده و مشتی از آن برگیرند. بنابراین بنده هم به عنوان یک مثلاً مهندس-مهندس واقعی از نظر بنده فقط خداست!!!- میخوام فیلمی که تازه دیده ام رو یه بررسی کوتاه کنم.
اسم این فیلم بازی تقلید "The Imitation Game" هست و ساخت سال 2014 است. فیلم از نظر جذابیت، فیلمنامه، موضوع و بازیگران به نظر من بسیار خوب و عالی ساخته شده است و طوری بود که واقعا من جذبش شدم و وسط دیدنش که دخترم از خواب بیدار شد و شروع کرد به بازیگوشی به قدری ناراحت و عصبانی شدم که الفاظ پدرگونه نثار دخترم خودم کردم-البته نه از ته دل!!!!-.
به طور خلاصه فیلم سرگذشت ریاضیدان مشهور آلن تورینگ است که در جنگ جهانی دوم توانست طریقه شکستن رمز دستگاه رمزنگار آلمانها به نام انیگما رو با ساختنه ماشینی به نام کریستوفر بفهمد و از طریق مکالمات رمزی و سری آلمانی ها فاش بشود.
در این مطلب قصد ندارم فیلم رو نقد کنم ولی فقط به یک نکته که شاید از نظر من خیلی مهم باشد اشاره میکنم:
این دانشمند و ریاضیدان دارای بیماری همجنسگرایی بوده است به طوریکه بعد از فاش شدن این موضوع به دوسال حبس و یا درمان شیمیایی همجنسگرایی محکوم میشود که او دومی را انتخاب میکند. شما در این فیلم از او یک چهره بسیار خوب و دانشمند میبینید به طوریکه برای شما این مسئله بسیار مهم نمینمایاند. چنانکه همسر او که در عکس بالا مشاهده میکنید با این قضیه او کنار میآید و عنوان میکند که مشکلی با این موضوع ندارم و اصلا به این تمایل تو هم مشکوک شده بودم.!!!!
نکته: بسیار باحال فیلمساز مسئله همجسنگرایی را عادی نشان میدهد و حتی بر اساس نظریات این دانشمند میگوید که اذهان انسانها ذائقهشان متفاوت است. به راحتی با ساختن این فیلم میتوان خیلی از افراد را با مسئلهی همجنسگرایی اولا آشنا نموده و دوما قبح آن را ریخته و آن را عادی نمایش داد و حتی ترویج کرد هر چند که در این فیلم این دانشمند محکوم میشود.
یاد بگیریم: حال شما این فیلم را با فیلمهایی که ما برای ترویج عقاید و ارزشهای خودمان میسازیم مقایسه کنید. زمین تا زیرزمین تفاوت وجود دارد. ما باید از این فیلمها درس بگیریم و به صورت کاملا غیرمستقیم فرهنگمان را ترویج کنیم.
والذین هاجروا فی سبیل الله ثم قتلوا او ماتوا لیرزقنهم الله رزقا حسنا و ان الله لهو خیر الرزاقین** لیدخلنهم مدخلا یرضونه و ان الله لعلیم حلیم** آیات 58 و 59 سوره مبارکه حج
دولت سعودی موظف است مسئولیت سنگین خود را در این حادثه تلخ پذیرفته و به لوازم آن به قاعدهی حق و انصاف عمل کند. مدیریت غلط و اقدامات ناشایسته که عامل این فاجعه بوده نباید از نظر دور بماند.- پیام امام خامنهای در روز دوم مهرماه 1394
چه خوب است هر روز صبح سرکار، سرکلاس و یا هر جای دیگری که هستیم با خواندن قرآن کارهایمان را شروع کنیم. برای همین خوب است اگر دسترسی به اینترنت دارید به سایت تنزیل رفته و با خواندن یک صفحه قرآن و bookmark کردن صفحه بعد آن برای فردا در مدت اندک طول عمرمان قرآن را چندین بار دوره کرده باشیم.
بعضی از اوقات افرادی رو اطرافمون میبینیم که واقعاً دوست داریم باهاشون هم کلام شیم. چرا؟ چون اکثراً آدمهایی هستن که دو خصوصیت دارند: اول اینکه دارای اطلاعات واقعاً جالب و جذاب و نه عمیق هستند. دوم اینکه آدم های صادق و درستی هستند.
بنابراین وقتی اینجور آدمها شروع به صحبت می کنند به شخصه دوست دارم ساعتها پیش آنها بنشینم و به حرفهایشان گوش دهم.
خب! حالا اگر میخواین یکی از این آدما بشین توصیه می کنم سایت TED رو چک کنید. البته فقط به این بسنده نکنید. حتماً باید میزان مطالعه خود را به شدت* بالا ببرید.
* وقتی کلمه به شدت را خوندید تعجب نکنید چون سرانه مطالعه ایرانیها کم است وقتی شما در روز یک ساعت هم مطالعه کنید چیزی حدود 100 درصد به میزان مطالعه خود اضافه کرده اید. :D